فهمیدن اینکه هیچی نیستی روی زمینی که روش پا میزاری, هیچ سخت نیست. فهمیدن اینکه سهم تو از زندگی دویدنای بی سرانجام روزانه است و غصه های گاه و بی گاه شبانه, هوش فوق العاده ای نمی خواد. اینکه کسی جدی نمی گیردد یا اینکه هیچ کس حق اختیار و تصمیم گیری واست غائل نیست توی مملکتی که به خاطر رنگ مانتو و مدل موت تحقیر میشی نباید چیز عجیبی باشه!!! اره, شاید واقعا خنده دار باشه اگه غصه بخوری به خاطر لایه های مخفی زندگیت و پیش خودت کلافه باشی که چرا باید بعضی داشته هات و حساتو از عزیزترینات مخفی کنی و چرا کسایی که ادعا می کنن بیشتر از همه دوستت دارن به بهانه ی همین دوست داشتن خودشونو قرنها از تو دور می کنن و از دونستن مهم ترین حسات و شناختن مهم ترین ادم زندگیت محروم میکنن...
می دونی اصلا میخواستم بگم که من ادم احمقیم که تو همچون مملکتی با این ادمای مغز فندوقیش زندگیمو با این فکرا به گه می کشم..